این که لم داده به پشت صندلی،
از دماغ فیل افتاده، ولی...
شاعری بی چیز و بی اندازه است
دل به دنیایی مجازی داده است
مثل اصحاب کهف خوابیده است
قیمت نان را مگر او دیده است؟!
در خیالش طرح زوج و فرد نیست
فکر قسط و بهره و دیرکرد نیست!
شهر او بی چاله و بی چوله است
شهر او زیباتر از ماسوله است!
چون که دستانش درون جیب نیست،
فکر او جز گندم و جز سیب نیست!
قیمت چایی، برنج و شیر و ماست
قصه ای بی پایه است و نیست راست!
قیمت مسکن برایش درد نیست
زیر سقف آسمانش سرد نیست
نرخ بیکاری، تورم، اعتیاد
یا که پایین بودن سطح سواد،
اینهمه تحریم، بی پولی، فساد،
شعر او را غلغلک داده؟ نداد!
مردم دنیای او بی کینه اند
صاحب قلبی درون سینه اند
مردها مجنون و زنها لیلی اند
لیلی و مجنون زیاد و خیلی اند!
همسر دوم نمی گیرد کسی
زن ندارد غصه و دلواپسی
باقی متن در ادمه مطلب می باشد